آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد، کنایه از جن زده، کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد، برای مثال بس که زمین شد ز علم سایه دار / ماند چو سایه زدگان بی قرار (امیرخسرو- مجمع الفرس - سایه زده)
آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد، کنایه از جن زده، کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد، برای مِثال بس که زمین شد ز علم سایه دار / ماند چو سایه زدگان بی قرار (امیرخسرو- مجمع الفرس - سایه زده)
بمعنی سایه دار وآن کسی باشد که او را جن گرفته باشد. (برهان). آنکه آسیب دیو و پری داشته باشد. (آنندراج) : بسکه زمین شد ز علم سایه دار ماند چو سایه زدگان بی قرار. میرخسرو (آنندراج)
بمعنی سایه دار وآن کسی باشد که او را جن گرفته باشد. (برهان). آنکه آسیب دیو و پری داشته باشد. (آنندراج) : بسکه زمین شد ز علم سایه دار ماند چو سایه زدگان بی قرار. میرخسرو (آنندراج)
سایه گاه. جائی که سایه باشد: بجم گفت کای خسته از رنج راه بدین سایه گه از چه کردی پناه. فردوسی. بخفت اندر آن سایه گه شهریار نهاده سرش مهربان بر کنار. فردوسی. ، پناه. حمایت. کنف: هر که در سایه گه دولت او گام نهاد کند از مسکن او حادثۀ چرخ حذر. سنایی. رجوع به سایه گاه شود
سایه گاه. جائی که سایه باشد: بجم گفت کای خسته از رنج راه بدین سایه گه از چه کردی پناه. فردوسی. بخفت اندر آن سایه گه شهریار نهاده سرش مهربان بر کنار. فردوسی. ، پناه. حمایت. کنف: هر که در سایه گه دولت او گام نهاد کند از مسکن او حادثۀ چرخ حذر. سنایی. رجوع به سایه گاه شود
سایه دار و هر چیز که سایه دهد. (ناظم الاطباء). دارای سایه. پرسایه: باغ تو پر درخت سایه ور است از پی خویشتن یکی بگزین. فرخی. جناب سایه ورش را همیشه باد ملازم کز این جناب معظم رسی بغایت مقصد. شمس طبسی. بسی پای دار ای درخت هنر که هم میوه داری و هم سایه ور. سعدی (بوستان). پر از میوه و سایه ور چون رزند نه چون ما سیه کار و ازرق رزند. سعدی. در جهان چون او نیامد آفتاب سایه ور آفتاب سایه ور چون او نیامد در جهان. سید ذوالفقار شروانی
سایه دار و هر چیز که سایه دهد. (ناظم الاطباء). دارای سایه. پرسایه: باغ تو پر درخت سایه ور است از پی خویشتن یکی بگزین. فرخی. جناب سایه ورش را همیشه باد ملازم کز این جناب معظم رسی بغایت مقصد. شمس طبسی. بسی پای دار ای درخت هنر که هم میوه داری و هم سایه ور. سعدی (بوستان). پر از میوه و سایه ور چون رزند نه چون ما سیه کار و ازرق رزند. سعدی. در جهان چون او نیامد آفتاب سایه ور آفتاب سایه ور چون او نیامد در جهان. سید ذوالفقار شروانی
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه: یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان. فردوسی. جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه. فردوسی. خوش آمدش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه. اسدی. فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه. نظامی. رجوع به سایگاه و سایه گه شود
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه: یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان. فردوسی. جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه. فردوسی. خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه. اسدی. فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه. نظامی. رجوع به سایگاه و سایه گه شود
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنقر و 3 هزارگزی هفت آشیان دامنه. سردسیر. دارای 270 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود کریجه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی. تابستان از هفت آشیان اتومبیل می توان برد. در دو محل بفاصله دو هزارگزی واقع به علیا و سفلی مشهور و سکنۀ علیا 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنقر و 3 هزارگزی هفت آشیان دامنه. سردسیر. دارای 270 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود کریجه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی. تابستان از هفت آشیان اتومبیل می توان برد. در دو محل بفاصله دو هزارگزی واقع به علیا و سفلی مشهور و سکنۀ علیا 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)